دستورالعملها و نامههای مرحوم همدانی (رضواناللهتعالیعلیه) سفارشی بر ترک معصیت:
همانطور که یک پزشک قبل از بیان هر حکم درمان و نسخه ای، ما را به پرهیز از انجام کارها و اموری دستور میدهد تا که از کهنه شدن و قوّتیابی بیماری خلاص دهد؛ شریعت مطهّر اسلام نیز قبل از دستور به انجام هر عملی، ما را به پرهیز از اموری امر فرموده است که انجام آنها معصیت و گناه شمرده میشود.در دستورالعملها و نامههای مرحوم همدانی (رضواناللهتعالیعلیه) سفارشهای ویژهای بر ترک معصیت شده است.
در قسمتی دیگر از همین نامه بلند و مهّم، ایشان درباره دوری گزیدن از معصیت، اینگونه نوشتهاند: «… پس ای عزیز! چون این کریم رحیم، زبان تو را مخزن کوه نور، یعنی ذکر اسم شریف قرار داده، بیحیایی است مخزن سلطان را آلوده به نجاسات و قاذورات غیبت و دروغ و فحش و اذیّت و غیرها من المعاصی نمودن.
مخزن سلطان باید محلّش پر عطر و گلاب باشد. نه مجلس مملوّ از قاذورات، و بیشکّ، چون دقّت در مراقبت نکردهای، نمیدانی که از جوارح سبعه (هفتگانه) یعنی گوش و زبان و چشم و دست و پا و بطن و فرج، چه معصیتها میکنی، و چه آتشها روشن مینمایی، و چه فسادها در دین خودت بر پا میکنی، و چه زخمهای منکره سیف و سنان (شمشیر و نیزه) با زبانت به قلبت میزنی. اگر نکشته باشی، بسیار خوب است. اگر بخواهم شرح این مفاسد را بیان نمایم، در کتاب نمیگنجد… تو که هنوز جوارحت را از معاصی پاک نکردهای، چگونه منتظری که در شرح احوال قلب چیزی بنویسم…»1
مخزن سلطان باید محلّش پر عطر و گلاب باشد. نه مجلس مملوّ از قاذورات، و بیشکّ، چون دقّت در مراقبت نکردهای، نمیدانی که از جوارح سبعه (هفتگانه) یعنی گوش و زبان و چشم و دست و پا و بطن و فرج، چه معصیتها میکنی، و چه آتشها روشن مینمایی، و چه فسادها در دین خودت بر پا میکنی، و چه زخمهای منکره سیف و سنان (شمشیر و نیزه) با زبانت به قلبت میزنی. اگر نکشته باشی، بسیار خوب است. اگر بخواهم شرح این مفاسد را بیان نمایم، در کتاب نمیگنجد… تو که هنوز جوارحت را از معاصی پاک نکردهای، چگونه منتظری که در شرح احوال قلب چیزی بنویسم…»1
در جای دیگری جنا انجام دادی، آخر الامرب آخوند (ره) می فرمایند: «تمام سفارشات این بینوا به تو، اهتمام در ترک معصیت است. اگر این خدمت را تو را به جاهای بلند خواهد رسانید.»2
پی نوشت ها:1. محمد بهاری، تذکرة المتقین، ص 178- 179، و نیز یاور امیری، چهل نامه عرفانی، ص 15- 16.
2. محمد بهاری، تذکرة المتقین، ص 196، و نیز چلچراغ سالکان، 133- 135.