http://shaham314.persiangig.com/1%20%2869%29.jpg


مگر نه این است که عاشورا فصلی است برای تمام فصل ها و عبرتی است از پس همه عبرتها؛

مگر نه این است که می شود خود را در عاشورا دید؛ مگر نه این است که امروز عاشورا است؛

مگر نه این است که امروز هم ندای عجل لولیک بر آسمان ها و قلب های همگی ندای او ... ولی آیا جانها هم با اوست؟ شمشیرها هم با اوست؟ قدم ها هم با اوست؟ و یا فقط نداها، ندای او؟

اگر از پس نداهای هر روزه مان مهدی (عج) بیاید، تا آخر هستیم و یا مثل شبث ها و عمر بن حجاج ها که فقط برای دنیایمان او را می خواندیم، سرداران سپاهِ دشمنانش می شویم؟

نکند ما را که عبیدالله بن حرّ جعفی شویم که امام آید بر در خیمه مان و دعوتمان کند که برخیز و بیا، و ما فقط در جواب اسب و شمشیر پیش فرستیم و امام آهی پشت سرمان!

ای کاش ضحاک بن عبدالله مشرفی نباشیم که تا آخرین منزل، از مکه تا کربلا، همگام امامان باشیم و در لحظه آخر سوار بر مرکب عقل شویم و بگریزیم که ماندن من برای جان تو سود نباشد!

ای کاش مثل کوفیان، مسلم، نائب امام زمانمان را تنها نگذاریم! مگر مسلم فرستاده امام نبود، مگر غیر این بود که حکمش، حکم امام بود! ننشینیم و بگوییم بگذار تا خود امام بیاید تا ببینیم چه می شود! ای کاش کوفی نباشیم، ای کاش کوفی نباشیم که علی تنها بماند!

ای کاش اگر حبیب ها و بریرها و مسلم بن عوسجه هایش نیستیم حداقل زهیرها و حرّها و عبدالله بن عمیرهای او باشیم.

می شود با یک نیم نگاهت یا حسین (ع)، شد وهب، شد عمر بن قرظه... می شود... در پی همین نیم نگاهیم...